دختربچه ای که همیشه تولدش را یادم می رود...
هر چقدر هم در دنیای مجازی چرخ بزنم و خودم را بپیچانم _ یا شاید هم روحم را _ آخرش هم بر می گردم همین جا...
درست همین جای ِ همین جا...
همین جا... در آغوش دختر بچه ی هفت سال و بیست و هشت روزه ام...
تولدت مبارک دخترک بهمن ماهی عزیزم... و مرا ببخش که بعد از هفت سال و بیست و هشت روز هنوز هم یک تولد درست و حسابی برایت نگرفته ام...
:)
+ و من باید مثل یک دختر خوب بروم مسئله هایم را حل کنم نه اینکه اینجا بنشینم و با گیجی تمام فکر کنم که همه در زندگیشان یک لیلا... یک الهه... یک یاسمن حتا! دارند...