سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سکوی پرواز

ماجرای ماست خریدن دو پسر

سلام

می خواهم برایتون یک قصه تعریف کنم که به کمک کتاب بنویسیم مدرسمون نوشتمش.

یکی بود یکی نبود

یک روز سعید و امیر به مغازه رفتند و یک ظرف ماست خریدند. وقتی به خانه بر می گشتند ناگهان ظرف ماست از دست امیر افتاد و همه ماست ها روی زمین ریخت. جلو ی خانه همسایه اشان حسابی کثیف شد. همسایه اشان بیرون آمد و امیر را دعوا کرد. امیر ناراحت شد. همسایه اشان که دید امیر ناراحت است او را بخشید. و گفت: عیبی ندارد و رفت توی خانه و کمی پول آورد و به امیر داد. امیر و سعید باز هم به مغازه رفتند و ایندفعه مواظب بودند که ماست نریزد.

تمام شد.