سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سکوی پرواز

آسمان می گرید...

    نظر

بغض کرده است

به طرفش می روم،

با چشمان درشتش نگاهم می کند...

دستم را می اندازم دور گردنش

و می گویم:

_ گریه کن... گریه کن تا خالی شوی...

بغضش می ترکد و اشک هایش سرازیر می شوند

زیر باران اشک هایش خیس می شوم

می گوید:

_ هیچ کس وقتی غمگینم، آرامم نمی کند اما تو...

 هق هق گریه هایش مانع از ادامه دادن حرفش میشود....

او را در آغوش می فشارم و می گویم:

_ گریه کن آسمان... گریه کن تا خالی شوی... گریه کن...

 

 

پ.ن: داره بارون میاد... آخرین بارون بهاری 91.... خیلی غم انگیزه...:(


وقتی کتابی می سوزد!

    نظر

سلام!

متن زیر رو دیشب از توی کتابی که داشتم می خوندمش دیدم و خیلی خوشم اومد...

اینجا می نویسمش تا شما هم بخونید:

 

با اینکه کتاب چیزی بیش از کاغذ و مرکب نیست، سوختن یک کتاب همیشه صحنه غم انگیزی است، چون انگار با خاکستر شدن و از بین رفتن هر ورق، و جلد و شیرازه _که اصطلاحی است برای آن بخشی از جلد هر کتاب، که به آن چسب می خورد و صفحه ها را به هم پیوسته نگه می دارد_ این اندیشه ها و افکار توی آن کتاب هستند که دود می شوند و بر باد می روند. وقتی کسی کتابی را می سوزاند به خیلی چیز ها اهانت می کند، به همه ی فکر هایی که پشت تک تک جملات آن کتاب است، به همه ی زحمت هایی که برای نوشتن آن کشیده شده است، و به همه ی مبارزه های طاقت فرسایی که نویسنده و نقاش کتاب در مقابل دردسر های گوناگون انجام داده اند، از حمله ی موریانه های نابود کننده ی دست نوشته ها گرفته، تا سنگ عظیمی که از بالای سرازیری غلطانده می شود تا نقاش کتاب را که لب برکه ای نشسته و منتظر دریافت دست نوشته های کتاب است، له کند.

کتاب دوازدهم از مجموعه کتاب های ماجراهای بچه های بدشانس، صفحه ی 239، لمونی اسنیکت 

 

واقعا وقتی یه کتاب می سوزه، تمام افکار پشت تک تک جمله ها و کلمه هاش نابود میشن...

کتاب شعله ور 


اعتیادی که افتـــــــــــخار هم دارد!

    نظر

می گویم: نمی تونم یه روز رو بدون استفاده از اون بگذرونم.

می گوید: مگه معتاد شدی؟

می گویم: آره.

می گوید: احمق! حالا میخوای ترک کنی؟

می گویم: نع! هرگز! به معتاد بودنم افتخار هم می کنم!

می گوید: خاک تو سرت! به جای خجالت کشیدنته؟ واقعا که! حالا بگو ببینم به چی معتاد شدی؟ شاید بتونم کمکت کنم!

می گویم: به کتاب!!!!

 

کتاب

پ.ن: متن رو خودم نوشتم... صرفا جهت اطلاع بود...


اینجا جهان آرام است....

    نظر

 

سلام...

آمدم بگویم:


این جا جهان آرام است...

همین!

 

اینجا جهان آرام است، همین!

 

پ.ن: اینجوری نگام نکنین... خوب آروم بودن جهان تو امتحانا غیر معموله...

پ.ن2: من.. همچنان زنده ام...متاسفانه...

پ.ن3: از این عکسه خیلی خوشم میاد...آدم با دیدنش احساس آرامش می کنه... آدمو یاد خدا میندازه...

پ.ن4: این جمله از یکی از نویسندگان مورد علاقه منه : *اینجا جهان آرام است...*...لمونی اسنیکت...

پ.ن5: و دیگر هیچ....

 

 


قالب شماره 1

    نظر

سلام

این قالبی که میبینین اولین قالبیه که خودم طراحی کردم...

می خواستم نظرتونو راجع بهش بدونم.

حالا که نه، اما یه روز کدشو براتون می ذارم و اگه بتونم، کلا می رم تو کار طراحی قالبمؤدب

همینو می خواستم بگم... نظر یادتون نره